سوا (قسمت سوم)
از آموزههای سوامی شیواناندا ساراسواتی
دو ساعت حبس نفس با کومباکا، بیست و چهار ساعت تسبیح گرداندن، چهل روز زیر زمین بدون غذا در وضعیت سامادهی نشستن، در گرمای سوزان آفتاب تابستان یکپایی ایستادن، زیر آفتاب نیمروز تراتاکا کردن، در جنگل ساکت و دورافتاده ذکر اُم سردادن، موقع انجام سانکیرتان یک عالم اشک ریختن، همة اینها بیفایده است مگر اینکه
فرد عشق شدید به خداوند را در همة آفریدهها و حال پرشور خدمت به حضرتش را در تمام مخلوقات با هم بیامیزد. امروزه بسیاری از رهجویان با کمال تأسف از این دو ویژگی لازم بیبهرهاند. به همین دلیل در مراقبههایی که در تنهایی انجام میدهند هیچ پیشرفتی نمیکنند. آنها زمینهاش را که ذهن و دلشان است از ابتدا با تمرین طولانی عشق و سوا آماده نکردهاند.
افراد بسیاری را دیدهام که بَکتی انجام میدهند و نیم دوجین مالا دور گردن و مچشان میاندازند و روزها با مالای بلندی در دستشان زیر لب «هَری راما هَری کریشنا» میگویند. این بکتیکارها هیچگاه به فرد بیماری نزدیک نمیشوند حتی وقتی در حال مرگ باشد و قطرهای آب یا شیر به او نمیدهند و از او نمیپرسند «برادر، چه میخواهی؟ چطور میتوانم به تو خدمت کنم؟» فقط دورادور از روی کنجکاوی تماشا میکنند. آیا میتوانید این افراد را بکتیکار حقیقی بنامید؟ آیا مراقبه یا مناجاتشان سر سوزنی فایدة حقیقی دارد؟
وجودی خدایی به شکل فردی بیمار در حال مرگ است بااینحال دلش را ندارند بروند به او خدمت کنند یا حتی در لحظههای بحرانی که زندگیاش در وضعیت نامعلومی است کمی حرفهای مهربانانه و امیدوارکننده بزنند. چطور وقتی قلبشان مثل سنگ است انتظار دارشان خدایی را دارند که سرآمد بخشایندگان است؟ چطور میتوانند بدون داشتن چشمی که بتواند خداوند را در تمام آفریدهها ببیند و بدون روحیة سوا برای خدمت به خدایی که در همة این آفریدههاست امید به درک خداوند را داشته باشند؟
***
12
عشق نوعی رشته یا رابط زرین است که قلب را به قلب، ذهن را به ذهن و روح را به روح میپیوندد. عشق دلیل نمیآورد بلکه بیحدوحصر میبخشد. عشق نه با چشم بلکه با قلب نگاه میکند و فداکاریهای بسیاری دارد. عشق، مشتاق کمک و خدمت به دیگران و خوشحال کردن آنهاست. عشق، گذشت میکند. در عشق خالص حتی رگهای از خودخواهی نیست. عشق مادر هیچگاه به پایان نمیرسد و هیچگاه تغییر نمیکند. عشق ورزیدن گرفتن یا معامله کردن نیست بلکه دادن است. همسایهتان را مثل خودتان دوست بدارید. دشمنتان را دوست بدارید، زیردستتان را نیز دوست بدارید. کم اما طولانی عشق بورزید. بامحبت حرف بزنید. بامحبت رفتار کنید. بامحبت خدمت کنید.
***
13
سوا درجة برتر یا پستتر ندارد. برای کسانی که خدمت فداکارانه میکنند رتبة پایینتر یا بالاتر وجود ندارد. در هر دستگاهی کوچکترین پیچ یا فنر به اندازة چرخ عظیم آن در روان حرکت کردنش ضروری است. به همان ترتیب در هر کار سازمانیافتهای کسی که حتی کوچکترین کار را انجام میدهد یا به جزئیات کماهمیتی میپردازد به اندازة گردانندة اصلی در موفقیت آن کار سهیم است. برای اینکه اگر حتی عیبی در جزئیات کوچک باشد موفقیت کامل حاصل نمیشود.
بسیاری از رهجویان ترجیح میدهند کارهای خوشایندی مثل نوشتن، گل چیدن برای مراسم پوجا، مرتب کردن کتابها در کتابخانه، تایپ کردن، انجام کارهای مدیریتی و نظارتی و مانند آن را انجام دهند. آنها کارهایی مثل آب از چاه کشیدن و چوب بریدن، شستن ظرفهای کثیف، لباس شستن، جارو کردن، آشپزی کردن، تمیز کردن لگن بیماران و پرستاری از آنها را دوست ندارند و پَستشان میدانند. آنها سعی نکردهاند معنای حقیقی سوا را درک کنند.
اگر در کاری که ذهن از آن تمرد میکند علاقه ایجاد کردید، بعدها دوست دارید هر نوع کاری را انجام دهید. رهجویانی که همیشه از انجام کارهایی که دیگران پست میدانند لذت فراوان میبرند و مشتاقانه آنها را انجام میدهند بهکلی عاری از کبر و منیتاند. پیشرفت معنوی حقیقی با سوا آغاز میشود.
***
14
درسهای زندگی الهی را از همه بیاموزید. قلبتان را بررسی کنید. آیا قلبتان از رنج دیگران متأثر میشود؟ فقط گوشهای نشستن و کریاهای یوگا را انجام دادن به شما کمک نمیکند. نیروهای فراروانی فقط نفس را فربه و از خدا دورترتان میکند. اینها موانع راه معنویتاند. فکر کنید تک برگ علفی هستید. فروتنی، شکیبایی، استفامت و عشق را ایجاد کنید.
من هیچگاه در آرزوی آزادی نبودهام. هیچگاه سودای درک خداوند را در سر نداشتهام. من به خدمت کردن به همه و پاک کردن قلبم با خدمت فداکارانه ادامه میدهم. همیشه سعی میکنم خدا را در هرکسی ببینم. خدا خودش باید به من ترحم کند و آزادی را به من ببخشد. در غیر این صورت بارها به دنیا میآیم و به خدمت کردن ادامه میدهم تا خدا خودش به میل خود به من آزادی عطا کند. طبیعتم این است که کار کنم. هدفم خدمت کردن است. روحیة خدمت از کودکی در من بوده است. حتی اگر این تشکیلات فروبپاشد در کلبهای مینشینم، به چند بیمار کمک میکنم، تعدادی اعلامیه به چاپ میرسانم و به این نحو به بشریت خدمت میکنم.
دنیا در رنج و فلاکت میسوزد. بیدار شوید. خدمت کنید. با عشق خدمت کنید. بدون خستگی خدمت کنید و به آرامشی ابدی دست یابید.
***
15
هیچ کاری را باعجله یا بیدقت و بیعلاقه انجام ندهید. با چنین نگرشی نمیتوانید تکامل بیابید. بابیعلاقگی خدمت کردن اصلاً خدمت نیست. وقتی خدمت میکنید تمام قلب، ذهن و روحتان را تقدیم کنید. این کار هنگام انجام خدمت فداکارانه بسیار مهم است. بعضی افراد دستهایشان مشغول کار، ذهنشان در بازار، عقلشان در اداره و روحشان با خانواده است. به همین دلیل است که هیچ پیشرفت چشمگیری در آن راه ندارند. هر کاری را کامل و کارآمد انجام دهید. شعارتان این قانون خوب باشد که هر زمان یک کار و آن هم خوب انجام شود.